محل تبلیغات شما
یک فصل پر از پنجره

فقط سه خط پنجره برای بیمارانی که عشق های شان را داخل باران پیدا می کنند در بهار آشنا، در تابستان دوست،  توی پاییز عاشق می شوند در زمستان هم تمام.

                 خط اول
او:
           _ پنجره را نبند. بگذار کمی هوا بیاید.
_ هوا همینطوریش هم می آید!پنجره باز و بسته اش فرق نمی کند.

حالا پشت پنجره ای بسته است. دست هایش را داخل جیب های پالتوی خاکستری اش می کند. شال گردن راه راه آبی اش را دور گردنش می پیچاند و چتر مشکی اش را بر می دارد. پوتین هایش را به پا می کند و می رود تابلوی بزرگ نقاشی اش را توی پلاستیک می پیجاند که خیس نشود.
باران می آید چتر باز بالای سرش است می داند که دستش توان سنگینی چتر را ندارد. چتر را می اندازد. پاهایش  تلو تلو می خورند. دست هایش را بیشتر داخل جیب ها فرو می برد. می داند، این همان پالتوی سال پیش است پاییز 77. باران صورتش را نوازش می کند و در باد می رقصد. کسی در خیابان نیست.
درخت ها ولی انگار بیدارند. بر می گردد و به پنجره ی مستطیلی خانه ی آجری ته خیابان نگاه می کند.
 پنجره باز است.

                  خط دوم
تو:




این نوشته با نهایت "درد" نوشته شده است، با احساس بخوانید!

شخصیت های دور، بابالنگ درازی که هیچ گاه ازآنِ من نشد!

ردپای دختــــــرک!

پنجره ,اش ,کند ,چتر ,باز ,داخل ,می کند ,هایش را ,اش را ,پنجره ی ,دست هایش

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Eli & Hami Lawrence's game دل نوشته های یک عدد خیار رئوف ایی فروشگاه فایل اکی - فروش انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... Samuel's blog gotistthinra 2vpn2 pywversfulcland وب سایت آموزشی و پژوهشی مهندس امیرخانلو