محل تبلیغات شما
میایم می نشینم روی یکی از مبل های تکی خانه ی عمو. پشت به دیوار ترجیحا. اصلا از اینکه کسی توی کارم سرک بکشد خوشم نمی آید :| >>> دخترعموی گُلم :دی پسرعمه ی نازم :-".  بابو عموی گرام دارند یک فیلم نگاه می کنند نیمه دوبله :-"این بازیگر سیهپوستِ که فکر کنم اسمش ویل اسمیت است به آن پیرمرده می گوید: من روی تو دست بلند نمی کنم.@ >:پی! به درک :| به من چه؟ :|/ حالا شاید قشنگ باشد فیلمه ها، نه حواسم است ولی و نه حوصله اش را دارم. /
یک کاسه ی آجیل توی سینی مانده. خودم را کش می دهم برش دارم. نمی رسم. اَه! جایم را عوض می کنم و زیرزیرکی آجیلی پر از پسته های عزیز را کِش می روم. روی مبل سه نفره نشسته ام. دُعا می کنم کسی نیاید بنشیند پیشم. اینهارا ببیند کله ام را می کند. :دی [حالا پیرمرده می گوید رمزشان برای روشن کردن میکروفون این است که آدامس می گذارد توی دهنش، من که می دانم این علامت مشکل دارد؛ اه مردک نمی گذارد تمرکز کنم.]  دختر عمه ی کوچولویم که من بهش می گویم "گل آفتاب گردون ♥" پاهای تپل را تکان می دهد، می ایستد و عین مست ها جلویم راه می رود. به بابای گرامی نیم نگاهی می اندازم. اصلا عین خیالش هم نیست که قول داده ببردم نمایشگاه موتور سیکلت :(( من که می دانم آخر نمی روم [زندگی رو :|]

قبل از اینکه بیاییم اینجا، رفته بودیم زادگاه پدر:دی خرم آباد، شهرش را دوست ندارم. ولی هرچه طبیعت دیده ام به کنار، این جاده ی بهشتی ای که به آبشار بیشه می رسد به کنار. با آسمانی مطلقا آبی (:ایکس) زمین های پهناور سبز، هوای فوق العداده و جاده هایی انگشت به دهان آور (چه صفت مضحکی :دی مثل "حریرصفت" این دختره ارمیا:| )حتی روستایی را دیدیم بین راه؛ که جاده های سنگفرش داشت. /لعنتی :| /و بعدش آبشار بیشه که کنارش یکایستگاه قطار بود، انقدر زیبا که انگار خدا یک قیچی غولی برداشته بود یک تکه از بهشت را بریده بود و چسبانده بود اینجا. یک پل تمام دست ساز م هم بود از زمان شاه که با پشت زمینه ی آبی و سبز و سنگ های قشنگ مال یک تابولی نقاشی بود انگار.
همه ی اینها باعث شد که افسوس بخورم؛ برای خودم که توی این دنیای مجازی گیر افتاده ام. :((

زمین های سبز سبز طوری که آدم می خواهد برود از بالای کو ه های زیبایش بپید پایین و پرواز کند بی بال.
و به پارادوکس جالبی برسد از شعر های سیاه فروغ  که می گوید
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیسـتــــــــــــ!


با یک امیدواری زمردی از طبیعت
ولی خب پرنده ی شاد هم پرواز مردنیست، پرنده ی محزون هم ولی در هر حال
: پرواز باید کرد، پرواز!

× پ.ن1: دوست پیرمرده توی صحنه ی قبل بالا آورد. اه :|
× پ.ن2: پارسال:)) به بعضی ها خیلی الکی ارج و قرب دادم امسال سعی می کنم حواسم باشد 8-|
× پ.ن3: من تازه عـــــآدت کرده بودم توی تاریخایی که می نوشتم بنویسم 1391:| اه حالا دی سال دیگه یاد میگیرم :دی
× پ.ن4: این عمو نوروز این بغلو حال می کُنین؟ :دی
× پ.ن.آ: میخوام عکسای بیشه رو بزارم، با این نت ذغالی عموجان :ایکس نمی شه :| سنگینه ولی حتما می زارم
× پ.ن. ااااااااااااااااااا: داشتم ارسالو می زدم یهو دیدم تیتراژ فیلمه اومد بالآ :))








سالتـــــــــــــــــــــون انـــــــــــــــــــــــــــاریــــــــــــــــــ :× !

این نوشته با نهایت "درد" نوشته شده است، با احساس بخوانید!

شخصیت های دور، بابالنگ درازی که هیچ گاه ازآنِ من نشد!

ردپای دختــــــرک!

ی ,های ,| ,یک ,نمی ,پ ,که می ,می کنم ,به خاطر ,را به ,می گوید

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

batdeneres maillot de foot pas cher chine تعمیر کولر گازی و پکیج / سرویس کولر گازی و داکت اسپلیت / 09197164216 کتابخانه عمومی سید الشهدا کردیجان هزینه نیاز تزریق بوتاکس ، جوان سازی پوست صورت ، کشیدگی صورت یو ار ال ان belchicomi fracculbiodpar صیانه50 سلام پایان نامه و پروژه های دانشجویی